گروه : تیتریک
ساعت : 23:27
شناسه : 19157
تاریخ : 29 مهر 1397
خواستگار دختر وشدل نمیاید خواستگار دختر وشدل نمیاید

پسرم می دونی چیه این لیست و برو بهشون تحویل بده و بگو من می خوام ادامه تحصیل بدم فعلا قصد ازدواج ندارم.

هاتف سیستان و بلوچستان، بیگ دل در روستای کمبل سلیمان(این روستا در حد فاصله پانزده کیلومتری از شهرستان چابهار واقع است) زندگی می کند، بیگ دل در رشته ریاضی و فیزیک درس می خواند و سال آخر دوره متوسطه اش بودفردی بسیار متین ، ساده دل بود دختر وشدل نیز تازه از درس و مشق فارغ شده بود ،امسال دیپلم دوخت و سوزن دوزی با میخ را گرفته بود.
قصه ما از اینجا شروع میشه که بیگ دل برای امتحان آخرش به شهر میاید و در هنگام برگشت به روستا زرینه رو می بیند، ذهنش مشغول می شود، برم بهش بگم با من ازدواج می کنی؟
اگه گفت نه!!اون موقع چیکار کنم؟
بیگ دل آدرس خونه زرینه رو پیدا می کنه با خوشحالی به روستای خودش میره و ماجرا رو برای خانواده اش تعریف می کند.
مادر:یعنی اینقد زیبا بود، حتما برات به خواستگاریش خواهم رفت.
پدر:باشه عزیزم خودت رو آماده کن امشب میریم خونه شون.
شب فرا رسید و بیگ دل به همراه خانواده اش به خونه وشدل رفتند، زنگ در خونه رو میزنه، میاد پشت سر پدرش می ایستد.
وشدل:کیه؟
پدر بیگ دل:بابا منم غلامک.
وشدل:غلامک کیه؟
پدر بیگ دل :شوهر زهرک.
وشدل: ها ،پس بگو از خودمونی ،می خواهی سر به سرم بذاری، باشه اومدم دم در.
وشدل میاد در رو باز می کنه می بینه وای چه خبره یک قبیله آدم جلوی در وایستادند. تا در باز میشه همه بدون اجازه وارد خونه می شوند، خانم ها توی یک قسمت و آقایون یک قسمت دیگه.
وشدل:خب خیلی خوش اومدید صفا آوردید حالا بفرمایید امرتون ؟
بیگ دل:با کسب رخصت و اجازه از ابوی گرام و ابوی گرامه،عرض کنم به حضور حاضرین در این جمع و حاضرین در آن جمع قسمت خواهران و با سلام و صد سلام و درود و هزاران درود بر شما ،ما برای خواستگاری آمده ایم قبوله؟
وشدل که متوجه ساده دلی جمع میشه می گوید: با تهیه وسایل و سنت های قدیم قبوله.
غلامک :پس مبارکه ،زمان پیامبر مهریه می دادیم یک جلد کلام الله مجید و یک چند شاخه گل، گوسفندی هم قربانی می کردیم برای مهمانان،این که مشکلی نداره .
وشدل:نه اون قدیم،همین قدیم یک سال پیش،ببخشید شما از اون دوره پیامبر تا حالا هستی؟
غلامک:نه تعجب نکن،از گذشته اجدادمون بهمون گفتن.
وشدل:خوب شد گفتی،ترسیدم.
من لیست رو بهتون می دم شما هم وسایل رو آماده کنید اونوقت ما در خدمتیم
غلامک:غصه لیست رو نخور ،مشکلی نیست لیست رو بیار تا برای عروسی پسرم یارانه های چهار دوره رو خرج کنم ،فدای یک تار مویش.
خلاصه وشدل با مشورت اعضای خانواده اش یک لیست تهیه می کنند و به خانواده بیگ دل تحویل می دهند تا اینکه وسایل را آماده کنند تا مراسم جشن عروسی را برگزار کنند.
توی لیست وسایل عادی و غیر عادی زیادی به چشم می خورد که غلامک از این بابت ناراحت شد و به زنش زهرک گفت:
اینا مثل اینکه هیچی ندیدند و ندارند ،خداییش من اومدم خواستگاری تو ،کیف سامسونت از دبی آوردم ، انواع لباس ها رو با دوخت های مختلف برات آوردم، برنج شرکتی مگه توی عروسی ما نپختن، کیک توت فرنگی و آبمیوه خارجی توی عروسیمون به مردم می دادیم،نه خداییش خودت بگو؟
زهرک: نه زمونه ما که از این خبرا نبود تو اومدی خواستگاری ،وسایل عروسی متعارف رو آوردی و جشن عروسی برگزار کردیم و حالا هم داریم با خوشی زندگی می کنیم
غلامک:باشه فردا با بیگ دل میریم بازار و قیمت می گیریم ببینم قضیه از چه قراره؟
بیگ دل و پدرش اول از همه رفتند مغازه لباس فروشی،پدر بیگ دل داشت سکته اول رو می زد قیمت دوخت ها در اتیکت های مغازه  نصب بودند:
تناب جالار=۱۵۰۰۰۰ تومان
هتلی لال=۱۸۰۰۰۰تومان
جالار اونال=۱۸۵۰۰۰تومان
ماهگلی هار=۱۹۰۰۰۰تومان
کپک نال=۱۹۵۰۰۰تومان
تناب زولپی=۱۹۵۰۰۰تومان
تلو موسوم=۲۰۰۰۰۰تومان
گد بند=۲۰۰۰۰۰تومان
مرغ پانچ=۲۲۰۰۰۰تومان
چندنین هار=۲۵۰۰۰۰تومان
نماش=۲۵۰۰۰۰تومان
منزل جالار=۲۸۰۰۰۰تومان
ذوبیده جلاله تاسین=۳۰۰۰۰۰تومان
مسلمی صافین گیوار=۳۰۰۰۰۰تومان
مسلمی دیمه دانگ=۳۲۰۰۰۰تومان
مرچوک=۳۵۰۰۰۰تومان
غلامک:عزیزم بریم سراغ وسایل دیگه اینا قیمت هاشون خیلی بالاست در حد ما و شما نیستند، هنوز میگن چرا جووناتون رو به خونه بخت نمی فرستین، معلومه دیگه با این کاراتون و آداب تون برای همینه جوونا به خونه بخت نمی رسن ،وسط راه همه فامیل شون رو بدبخت می کنن.
پسرم می دونی چیه این لیست و برو بهشون تحویل بده و بگو من می خوام ادامه تحصیل بدم فعلا قصد ازدواج ندارم.
بیگ دل:چی میگی بابا ،پس عشقمون چی میشه
غلامک:می برمت با عموت حرف می زنم با دختر عموت ازدواج کن خیلی بهتره این همه وسایل نمی خوان .
بیگ دل:باشه بابا، میشه اونجا هم عاشق شد،یعنی توی روستای خودمون می تونم عاشق بشم؟
غلامک: چرا که نه.

 
در این متن هدف فقط آشنایی با نوع دوخت لباس های بلوچی ست،که زنان هنرمند بلوچ با دستان خودشان(سوزن و نخ) هنرهای چشم گیر و زیبایی را بر روی پارچه نقش می بندند وقیمت این دوخت ها ارزشی بیشتر از قیمت بازار دارد. در این متن قیمت دوخت لباس ها غیر واقعی ذکر شده است