هاتف سیستان و بلوچستان، یکی از قالبهای موثری که فرزانگان، خردمندان و برخی حکیمان و مصلحان اجتماعی برای انتقال معانی اجتماعی و دریافتهای ناب ذهنی خود برگزیدهاند استفادهی شایسته و کارآمد از ظرفیتهای تبیینی طنز فاخر بوده است :طنزی که همیشه دربرابر طنز نازل قرار داشته و با انسانیت انسان پیوند خورده است.
ما طنز را یک اثر هنری میدانیم. در هر اثر هنری گونهای آگاهسازی و خبر مستتر است، اما مبنای آن بر انتقال معرفت حصولی و بحثی نیست؛ زیرا در علم حصولی با مفاهیم و تصورات مواجه هستیم اما عالمی که در اثر هنری اقامه میشود و حقیقتی که در آن ظهور میکند بیواسطه نزد ما عیان است و ما در معنای آن حضور داریم. حقیقتی که در طنز به عنوان گونهای هنر وجود دارد با علم حضوری نزد ماست نه با علم حصولی؛ ما به حقیقت طنز واصل میشویم نه اینکه آن را وصول کنیم. برای همین است که گفتهاند معرفت هنری، امری آمدنی است نه آموختنی به وسیله مفاهیم. هنر، به سراغ انسان میرود و هنرمند میکوشد تا همانگونه که خود مجذوب حقیقت شده است، مخاطب خود را هم به ذوب شدن در حقیقت دعوت کند.
طنزپرداز در مقام هنرمند، ایدههای ذهنی خود را با چاشنی عاطفههای ارزشمند انسانی محسوس میکند و متناسب با ظرفیتهای روحی مخاطبان خود و به شکلی که بتواند به تعالی فرد و جامعه یاری برساند منتقل میسازد. بر این اساس میتوان گفت که طنز، قالبی هنرمندانه و غایتی انسانی دارد و از هر نوع کینهجویی و غرض غیرانسانی رهاست.
از سوی دیگر به موازات گسترش رسانههای فراگیر الکترونیکی و محقق شدن دهکدهی مجازی جهانی، کوشش برای به دست آوردن مخاطبان انبوه، راهبرد اصلی گردانندگان ابررسانههای جهان شده است. نوع خاصی از ماکیاولیسم رسانهای در متن پروژهی جهانیسازی شکل گرفته که هیچگونه اخلاقی را در فرآیند جذب مخاطب برنمیتابد.
این رسانهها از هر نوع ترفندی برای فتح ذهن و عاطفهی مخاطب بهره میبرند؛ و از آن جمله طنز را تا نزولیترین قوس آن که تنها به خنداندن لحظهای مخاطب میاندیشد تقلیل دادهاند. گردانندگان ناتوی فرهنگی که در جستجوی مخاطبانی نازل، فاقد ژرفنگری و طبعاً مصرفگرا هستند از انحراف طنز به سوی هجو و فکاهه بسی خرسندند.
محصولات هنری غرب فکری که نوعا بر بنیان همان تفسیرهای دنیایی و روبنایی ایشان استوارتر است آثار طنز را هم با همان سبک و سیاق سخیف روانهی میدانهای فرهنگی ما کرده است. رویکردهای شتابزده، شاید مودبانه و خام برخی از هنرمندان، همان تفسیر غربی از طنز را در آغوش کشیده و به عنوان اصولی لایتغیر پذیرفته است.
در فرهنگ مکتوب ایران اسلامی، نه تنها طنز و طنزپردازی به عنوان ساز و کاری خردمندانه برای تبیین ذوقی حقیقت مطمح نظر بوده است، بلکه متفکران خبیر ما نیز برای طنز، مبنایی انسانی و شیوهها و شگردهایی عالمانه قائل بودهاند. ایشان با تمیز راستین و دقتی هوشمندانه، پیوسته طنز را از همسایگان ناخلف آن جدا میدانستند و کسانی را که با این داروی هنرمندانه به درمان کژیها میشتافتند ارج مینهادند.
طنز مطلوب در واقع همان هدایتگری مؤثر اندیشههای مردم از مسیر خنده به تفکری منطقی عاملی بالقوه در تسریع و تسهیل ارتباط با مخاطبان است. طنز در تضاد با جد و با ایجاد فضایی دوستانه و از مسیر تبسم که نماد پذیرش متقابل است به وادی معقولات وارد میشود و پیام خود را به پیامگیرنده انتقال میدهد.
با همهی ارزشمندیهایی که در طنز وجود دارد و رویکردهای انسانی اندیشمندان فهیم ما به آن بعضا در مقام معرفی ماهیت و کارویژههای طنز، توجه ما به جانب غرب است. این درحالی است که فرهنگهای مولد همچون فرهنگ ایرانی اسلامی ما که اصلاح جوامع انسانی مد نظر دارند بیشک به استفاده از طنز توجه داشته و برای این رویکرد خود دلایل عقلی هم داشتهاند.
اما زمانی که شهامت فرهنگی خود را در برابر عناصر ارزشی مدرنیته از کف دادیم، آنچه خود داشتیم را از بیگانه تمنا کردیم. تا آنجا که باور راسخمان نسبت به جامعیت فرهنگی خویش، سخت سست شد. بدین ترتیب به جای پرسش از منابع فرهنگ خودی در خصوص شیوهها و شگردهای طنز فاخر و انسانی، به آموزههای غرب فکری دل خوش کردیم و در این عرصه به دام پریشانیهای نظری و عملکردهای سخیف فرو افتادیم.
یکی از دلایلی که در عرصهی طنز و طنزآوری گاه با آثاری بیهویت و سست مواجه میشویم به این خاطر است که پدیدآورندگان این عرصه از حیث اتکا به مبانی نظری این حوزه با ضعفهای فراوانی روبرو هستند. غالبا اینچنین میپندارند که طنزپردازی نیاز به مهارت و خلاقیتی خاصی نیست حال آن که این رشتهی هنری ارزنده بیش از همه نیازمند به برخورداری از پشتوانههای نظری استوار است؛ زیرا اصلاح باورها و نگرشها را با زبانی خاص و طبعی نازک و خویی ملایم در سر دارد.
در طنز به مودبانهترین، اغراقآمیزترین و در عین حال جسورانهترین شکل ممکن به آشکارسازی نارساییها پرداخته میشود بهنحوی که گرد ملالی بر جان مخاطب هم ننشیند. رعایت دقیق همهی این تمهیدات میطلبد که طنزپرداز از ذهنی بارور برخوردار باشد و همواره میان عقل و دل و ذوق، پیوندهایی محکم برقرار سازد. راهی که بزرگان فرهیختهی ما پیش از ما و بیش از ما در گذشته رفته و میراثهای ارزشمندی از شیوهها و شگردهای طنز فاخر برای ما به ارمغان بگذارند.
اگرچه طنز، علاوه بر حضور دایمی در فرهنگ شفاهی در تاریخ مکتوب جهان هم به گونهای چشمگیر ظاهر شده است اما به دلیل پژوهشهای اندک انجام شده، اطلاعات ناچیزی دربارهی آن داریم؛ تاجایی که میتوان گفت عمر پژوهشهای اساسی دربارهی طنز به دشواری به دو قرن میرسد.
در کشور ما پژوهش دربارهی طنز با نگاههای مبتنی بر بیمهری و گاه بدبینانهای مواجه بوده است. به نظر میرسد تا حدودی این ضعف به نمونهها و مصادیقی باشد که به جای طنز فاخر پیوسته در طول تاریخ تکیه زده است و همان حکایت دیرینه خلط میان مصداق و مفهوم. چنین بینشی منحصر به ما هم نیست چرا که در شرق و غرب عالم نیز روزگار درازی است که راه بر جستجوهای موشکافانه و ژرف بسته در حوزهی طنز بوده است و همیشه آن را نازل، نابهنجار و حریمشکن میدانستند.
با عنایت به غایتهای انسانی که در طنز عاری از غرض و خالی از مطامع غیراخلاقی وجود دارد یعنی همان طنزی که رویکردی انسانی و متعالی دارد میتوان گفت که جستجوی ریشهها و شیوههای طنز فاخر در فرهنگ ایران اسلامی، خود به گونهای گفتمانی استعلایی نیز به حساب میآید و میتواند حوزههای معرفتشناختی جذابی را برای ما بگشاید.
خنده می بینی ولی از گریه دل غافلی
طنز، قالبی هنرمندانه و غایتی انسانی دارد و از هر نوع کینهجویی و غرض غیرانسانی رهاست.
- ارسال: امید بلوچستانی