خالدم ای سر فصل گل واژه های محبت
بعد از سالها فراق دست به قلم شده ام
تصویر گلوله های جهالت که سفاکانه جسم تنومند تو را به سخره گرفته اند نقاشی کنم.
بارش باران های تحسر از نبودنت دشت های وسیع دشتیاری را خشکانده است.
نبودنت چشمان محزون و نمناک را به دریای غم فرو کرده است.
شمع روشن خاطرات تو تا ابد بر صفحه ی تاریک قلبمان تشعشع و نور افشانی میکند.
میدانی که سرمای نبودنت، جهانی را تب دار کرده است !
امواج خروشان عشق و محبت بی وصف تو را در ساحل زیبای خدمت و در سنگر درمان دردمندان چگونه توصیف کنم؟
چگونه بسرایم نوای حسرت نبودنت را؟
عشق تو تارهای صوتی حنجره ی خسته ام را به زنجیر کشیده است
نام تو ارامش جان است و مرگ تو تلخ ترین حادثه خونین جهان
آرام بخواب ، شقایق های خوشبوی بهشت تو را در آغوش گرفته اند و در بستر حریر از دور، بیابان های خشکیده ما را نظاره گری، زیبا نیست بی تو زیستن، در انتظارت تا روز رستاخیز نشسته ایم که بی بهانه تو را در آغوش بگیرم .
تو رفتی و با رفتنت اندوه ما بسیار شد
قطره قطره از وجود ما چکید وچشمه اسرار شد
گر چه در وصف یاران جان، کیل و معیار نیست
خالد است این شاه خوبان فرصت دیدار نیست
سلام. شما چرا به عنوان روزنامه محلی خبری از خط لوله نشر نمیدهید.
سلام و درود بزودی منتشر خواهد شد